درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
اشعار عاشقانه
اشعار عاشقانه
این روزا عادت همه رفتنو دل شکستنه،درد منم بی کسیه،
عشقو به جون خریدنه ،خسته شدم از زندگی از این همه دل مردگی
من آن مرغم که افکندم به دام سد بلا خود را
به یک پرواز بی هنگام کردم مبتلا خود را
نه دستی داشتم بر سر، نه پایی داشتم در گل
به دست خویش کردم اینچنین بی دست و پا خود را
چنان از طرح وضع ناپسند خود گریزانم
که گر دستم دهد از خویش هم سازم جدا خود را
گر این وضع است میترسم که با چندین وفاداری
شود لازم که پیشت وانمایم بیوفا خود را
چو از اظهار عشقم خویش را بیگانه میداری
ن این حرف آشنا خودرق جنون کاتش یاقوت گداز است
وحشی تو برون ماندهای از سعی کم خویش
ورنه در مقصود به روی همه باز است
هیچکس
هیچکس چشم به سوی من بیمار نکرد
ای خدا گفتمش بی تودلم میگیرد/گفت باخاطره هاخلوت کن/گفتمش خنده به لب میمیرد/گفت باخون جگرعادت کن/گفتمش باکه دلم خوش گردد/گفت غم رابه دلت دعوت کن/گفتمش رازدلم راچه کنم/گفت باسنگ دلم صحبت کن.اخه چرا من
پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:قسم به چشمات, :: 12:19 :: نويسنده : salman
قسم به چشمات کسی مثل تو نبود نشد تنها بعد تو.قسم به چشمات کسی مثل من نسوخت نساخت پای عشق تو. دارم می سوزم واسه دیدنت واسه دل بستن به چشم تو. دارم می پوسم کنج این قفس می خوام باز بیام تو بهشت تو. الهی قلبت بمیره مثل دل من بعد تو بی وفاییات شد حاصل من.ببین که روزگار با من ناسازگاره.گریه نکن به حال من که گریه داره.
پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:محرم اسرار, :: 12:18 :: نويسنده : salman
می ترسم می لرزم وقته به دوریت فکر می کنم.می سوزم می میرم وقتی جدایی تو حس می کنم.می ترسم از اینکه بری جسمم بی کفن بمونه.می ترسم بمیرم قدر چشماتو هیچکی نداره.به خدا خیلی غریبم جز تو کسی رو ندارم.کاش دلت برام بسوزه تا نگی تنهات میذارم.درسته یه بی پناهم دلمو همه شکستن.ولی باز هنوزم سرپام چون که عاشق تو هستم.اگه لیاقتم اینه تف کن به صورتم برو.کفن بکش روی تنم دفنم بکن بعدا برو.چون توی دنیا به جز تو دل هیچکی رو نداره.غیر تو هیچکی نمیاد منو توی قبرم بذاره.لیاقتم تنهایی نیست دلم داره داد می زنه.می خواد اینو بگه که تنهایی مرگ منه.آره من بی تو می میرم فکر نکن این شعاره.واسه زنده موندن من تویی تنها راه چاره.چشای خیسمو ببین با غرورت لهم نکن.من که واسه تو می میرم پس بازی با دلم نکن.تا کی باید فکر بکنم منو غریبه میدونی.محرم اسرار دله تو که خودت نمیدونی.
نمیدونی چه سخته پیش چشمات از خطر گفتن.نمیدونی چه تلخه عاشقونه از سفر گفتن.تو از من صبر می خواهی. کویرم ابر می خواهی. نمی تونم.تو میدونی که بی تو از غروب جاده دلگیرم.چه تقدیری خدایا چرا من بی همسفر میرم.بذار عاشق ترین باشم برای لحظه آخر.اگر چه بی تو میمیرم نمی مونم.
پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:داغونه دلم, :: 12:16 :: نويسنده : salman
هیچکی نمیدونه چه داغونه دلم بی اون تو این خونه.هیچکی نمیدونه یه دیوونه شدم حالم پریشونه.چند روزه بی تابم نمی خوابم مثل مرده تو مردابم. بی اون یه مجنونم یه دیوونه ام دیگه حتی نمی خونم.دلمو چه آسون شکسته،کی میگه به من دل بسته.دیگه نمیتونه بسه.منو اون ارزون فروخته.به یکی چشماشو دوخته.دل من بدجوری سوخته.منو ارزون فروخته.
وقتی دلم تنگ میشه واسه چشمات می خوام بمیرم.وقتی تو نیستی پیش من تو چنگ غصه دیگه اسیرم می خوام بمیرم.نمیدونی وقتی نیستی نفسم در نمیاد .دل من غیر نگاهت دیگه هیچ نگاهی نمی خواد.نمیدونی وقتی نیستی حال من خرابه. غیر تو دنیا دروغه غیر تو دنیا سرابه.
پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:شکست اطلسی, :: 12:13 :: نويسنده : salman
وقتی شکسته اطلسی وقتی گرفته آسمون.وقتی که تنهایی شده تنهارفیق خونه مون. وقتی نگاه روشنت دیگه غریبه با چشام.دیگه نه اسمت یادمه نه دیگه عشقت رو می خوام. بی ترس تنهایی و غم باید تو رویاها نشست.باید به روی عاشقی چشمای دلتنگی رو بست.محرم نبودی ابرکم فرم نفسهای منو.همراه دلتنگی شدن هم بغض عاشق بودنو. محرم نبودی تابگم اون مرد تنها که رسید.هم رنگ چشماتو گرفت هم یاس رویاهامو چید.
پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:وقتی نیستی, :: 12:12 :: نويسنده : salman
وقتی نیستی با خدا حرفم میشه می بارم.وقتی نیستی تا صبح می گم و بیدارم.می گم آخه خدا چرا اون نمیاد به خونه.چی شده که حالا نمی خواد با دلم بمونه.مگه من با دل و نفسش نبودم مگه نه.مگه با همه خوب و بدش نبودم مگه نه.اگه شکوه کنم از دلش حقمه مگه نه.تو که شاهدمی بگو عاشقمه مگه نه.بگو آخه چه جوری می تونه دل بکنه.آی خدا تو می دونی که اون حق منه.
چشم من بگو چی دیدی غصه خوردی.چیک و چیک چند تا ناودونو شمردی.چشم من تو پا به ماه چند تا بغضی.دیگه داد هرچی ابره درآوردی.میدونی چند تا نمازتو شکوندی.چند تا ربنای نیمه کاره خوندی.شونه های آسمون تر شده بس کن می بینی خدا رو تا گریه کشوندی.
چند روزه نگاه سردت دیگه باورم نداره.چند روزه دستای سردت دستامو تنها میذاره.چند روزه که چشمام روز و شب واست می باره.عاشقت شبا به یادت چشماشو رو هم میذاره. اگه قلب تو سیاهه واسه من روشن و نوری.اگه سرده دل سنگت واسه من سنگ صبوری. قدیما فکر می کردم تا همیشه مهربونی. میرم اونجا بی تو باشم بی خداحافظ بی نشونی.
کاش غصه تموم می شد , کاش گریه نمی کردم , من باعث و بانیشم , دنبال کی میگردم , تقصیر خودم بوده ,هر چی که سرم اومد ,از هرچی که ترسیدم عینن به سرم اومد , تا حس منو دیدی احساس خطر کردی ,
تا رازمو فهمیدی دنیارو خبر کردی , این حادثه ی تلخو از چشم تو می دیدم . تو روی تو دنیا بود من پشت تو جنگیدم
/learn
من بی تو له شدم , زیر هجوم
درد , قلبی که یخ زد و کاریش نمیشه کرد,با اینکه زندگی باهام خوب تا نکرد , نبودن تورو از من جدا نکرد,لیلون کوچه هام دنبال کی برم چون بعد تو فقط فکر مقصرم , از لا به لای لحظه های تلخو غمگینم تو روز روشن اینهمه تاریکی میبینم , با اینکه از هر لحظه ی آینده بیزارم ,با این همه بی این آینده شک دارم ,احساس شک دارم ,این بدبیاریا تقصیر من نبود اینکه تو هم بری تقدیر من نبود
کاش که تورو سرنوشت ازم نگیره. می ترسه دلم بعد رفتنت بمیره.اگه خاطره هام یادم میارن تورو. لااقل از توی خاطره هام نرو.کی مثل من واسه تو قلب شکسته اش می زنه.آخه کی واسه تو مثل منه.بمون دل من فقط به بودنت خوشه.منو فکر رفتن تو می کشه.لحظه هام تباهه زندگیم سیاهه بی تو نمی تونم.
گاهی وقتا یاد اون روزا می افتم.یاد اون حرف های شیرین که می گفتی می شنفتم.هنوزم از اون قدیما نامه هات یه یادگاره.توی نامه هات نگفتی که دلت تنهام میذاره.اما حیف تو دل بریدی بعد تو تنهاترینم. چشمای خیسم براهت تا شاید تورو دوباره ببینم.توی اون لحظه ی آخر دنیا رو سرم خراب شد.چند روزه که باز دوباره این دلم کرده هواشو.لحظه ی تلخ جدایی تو برو خدا به همرات.عشق نو مبارکت باد عشق من خدانگهدار.نامه هات بذار بمونه تا تو رو به یادم بیارم.دلخوشیم توی این دنیا طناب داره دیگه دلخوشی ندارم.
پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:اشعار عاشقانه یکی هست, :: 12:5 :: نويسنده : salman
یکی هست که هرشب واسه اون می خونم و اون خوابه. نمی خوام بدونه واسه اونه که قلب من این همه بی تابه. یه کاغذ یه خودکار دوباره شده همدم این دل دیوونه.یه نامه که خیسه پر اشکه و کسی اونو نمی خونه.یه روز همین جا توی اتاقم یه دفعه گفت داره میره.چیزی نگفتم آخه نمی خواستم دلشو غصه بگیره.گریه می کردم درو که می بست میدونسم میمیرم.اون عزیزم بود نمیتونستم جلوی راهشو بگیرم.می ترسم یه روزی برسه اونو نبینم بمیرم تنها. خدایا کمک کن نمی خوام بدونه دارم جون میکنم اینجا.سکوته اتاقو داره میشکنه تیک تاک ساعت رو دیوار.دوباره نمی خوام بشه باور من که نمیاد اینبار.
|
|||
|